تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
چرا امام حسين قيام كرد در صورتي كه امام محمد باقر و امام صادق كه در زمان انحطاط و ضعف بني اميه بودند قيام نكردند فلسفه قیام امام حسین (ع) چیست؟
پاسخ:
مجموعه رفتارهاى امامان (ع) در برابر حکام را مى توان در دو كليد واژه خلاصه كرد: 1. صبر، 2. قيام كه هر دو با انگيزش و تلاش براى اصلاح امت انجام مى گرفته است. با اين تفاوت كه اقدام براى قيام تنها در زمانى اتفاق مى افتاد كه احتمال پيروزى باشد و يا حداقل از نابودى اسم و رسم پيامبر) ص (جلوگيرى شود.
اما با واقع بينى در تاريخ دوره امامان (ع) امكان پيروزى بر دشمنان بسيار دور از واقعيت بود چنان كه قيام هاى متعدد علويان به شكست انجاميد. بنابراين تنها در موردى كه شدت دشمنى به اندازه اى بود كه بيم محو حتى نام پيامبر) ص (بود قيام انجام مى گرفت كه حداقل اصل اسلام به نسل هاى بعد برسد.چنين واقعه اى تنها در زمان امام حسين(ع) اتفاق افتاد كه يزيد براى ريشه كنى اصل اسلام توطئه كرد و به طور آشكار اعلام كرد لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحى نزل اما ديگر حاكمان بنى اميه و بنى عباس حداقل ظاهرى را حفظ مى كردند بنابراين امامان از روش صبر و اصلاح امت تلاش هايى داشتند كه اين مقدار تلاش نيز براى حاكمان بنى اميه و بنى عباس گران مى آمد و از طريق مسموميت، امامان(ع)را به شهادت مى رساندند. جهت آگاهى بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنيم: اين مطلب را در نظر داشته باشيم كه نهضت و جنبش عباسيان در يك روز يا يك سال شكل نگرفته است بلكه پيروزى عباسيان در زمان امام صادق(ع) نتيجه سى تا پنجاه سال تلاش آنهاست و يكى از دلايل پيروزى آنان همين طول مدت مبارزات آنهاست(1)
پس از روشن شدن اين نكته، اكنون به پاسخ اين پرسش مى پردازيم كه چرا امام باقرو امام صادق علیهما السلام قيام مسلحانه نكردند ولى امام حسين (ع)دست به قيام مسلحانه زد؟
يكى از دلايل عدم قيام مسلحانه از سوى حضرت امام صادق(ع)اين است كه آن حضرت نيروى كافى براى قيام مسلحانه نداشت و اگر امام صادق(ع)قدرت نظامى داشت به طور قطع قيام مسلحانه مى كرد. در زمان حضرت امام صادق(ع) تعدادى از علويان قيام مسلحانه كردند و هيچ كدام پيروز نشدند چون قدرت نظامى كافى در اختيار نداشتند و حضرت امام صادق (ع) به اينها تذكر داده بود كه شما پيروز نخواهيد شد ولى آنان براساس محاسبات خودشان اقدام كردند و شكست خوردند. حضرت امام صادق(ع) شرايط و اوضاع آن ز مان را بهتر از ديگران تشخيص مى دادند و براى همين به قيام مسلحانه دست نزدند.
براى نمونه به يك روايت در اين زمينه اشاره مى كنيم: مأمون رقى مى گويد: در محضر سرور و مولايم امام صادق بودم كه سهل بن حسن خراسانى داخل شد، بر امام سلام كرد و نشست. سپس گفت: اى فرزند پيامبر رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستيد، چه چيزى مانع اقدام شما براى گرفتن حكومت اسلامى مى شود در حالى كه شما همين الان از پيروان خود يكصد هزار شمشيرزن مى توانى داشته باشى و آنان پيشاپيش تو شمشير مى زنند. امام صادق(ع)به آن مرد خراسانى فرمود: خدا حقت را حفظ بكند بنشين. سپس امام صادق(ع)به حنيفه گفت: اى حنيفه تنور را آتش بزن. حنيفه تنور را آتش زد و تنور يكپارچه آتش شد و اطراف تنور از شدت گرما سفيد شد. امام صادق(ع)به آن مرد خراسانى فرمود: بلند شو و خود را به تنور بينداز و در وسط آتش بنشين.
خراسانى گفت: سرور و مولايم مرا با آتش معذب مكن و مرا از اين امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام به او فرمود: تو را از اين كار معاف كردم. در اين حال هارون مكى به محضر امام صادق رسيد و كفشش هم در دستش بود و بر امام سلام كرد. امام به هارون مكى فرمود: كفشت را به زمين بينداز و برو در داخل تنور در ميان آتش بنشين. هارون مكى كفش خود را زمين انداخت و در ميان تنور نشست.
امام شروع كرد به گفتگو با آن مرد خراسانى و از اوضاع و احوال خراسان سؤال مى كرد. پس از آن به مرد خراسانى فرمود: بلند شو و نگاه بكن و ببين در تنور چه خبر است. مرد خراسانى به تنور نگاه كرد و ديد كه هارون مكی چهار زانو در ميان آتش نشسته است. پس از آن هارون مكى از تنور بيرون آمد و بر ما سلام كرد و نشست. امام به مرد خراسانى فرمود: در خراسان چند نفر مانند اين فرد پيدا مى شوند؟ خراسانى گفت: به خدا قسم حتى يك نفر هم مانند اين فرد پيدا نمى شود. پس از آن امام صادق(ع)فرمود: ما در زمانى كه پنج نفر ياور نداريم دست به قيام مسلحانه نمى زنيم. ما بهتر از ديگران وقت خروج و قيام مسلحانه را مى دانيم(2) اين حديث مى رساند كه امام صادق) ع (براى قيام مسلحانه، نيروهاى جان بر كف و مخلص نداشت و كسى كه نيروى رزمى مخلص و فداكار ندارد نمى تواند قيام مسلحانه بكند.
نيروهاى فداكار وجان بر كف را هم نمى توان با چند كلمه موعظه و يا ديكتاتورى به وجود آورد. اين مردم هستند كه اگر به اين مرتبه از ايمان و فهم و شعور سياسى برسند و خود را در اختيار امام قرار بدهند، در اين صورت نيروهاى جان بر كف و مخلص را تأمين مى كنند وگرنه اگر مردم مشغول زندگى متعارف و آرام خود باشند، چنين نيروهايى به وجود نمى آيد و نتيجه آن پيروزى باطل و شكست حق خواهد بود. اين تنها امام صادق(ع)نيست كه به خاطر نبودن نيروى فداكار كافى دست به قيام مسلحانه نزد بلكه امامان ديگر نيز چنين بودند. به عنوان مثال على(ع)پس از پيامبر خدا(ص)به خاطر نبودن نيروى كافى دست به قيام مسلحانه نزد با اين كه خلافت و امامت حق او بود و او از سوى خدا و پيامبر براى اين مقام نصب شده بود ولى آن حضرت پس از پيامبر دست به شمشير نبرد و علت اين امر هم اين بود كه نيروى كافى نداشت.
على(ع)فرمود: «پس از وفات پيامبر و بى وفايى ياران، به اطراف خود نگاه كردم ياورى جز اهل بيت خودم نديدم، پس به مرگ آنان رضايت ندادم، چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو بردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حنظل شكيبايى كردم»(3) و نيز آن حضرت فرمود: «پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پا خيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند صبر پيشه سازم. پس از ارزيابى درست صبر را خردمندانه تر ديدم پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلويم مانده بود و با ديدگان خود مى ديدم كه ميراث مرا به غارت مى برند»(4) و نيز فرمود: «اگر حضور بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمى كردند و اگر خداوند از علما، عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته رهايش مى ساختم و آخر خلافت را به كاسه اول سيراب مى كردم. آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزشتر است»(5)
اين سخنان نشان مى دهد كه على(ع)به خاطر نبودن قدرت كافى دست به قيام مسلحانه نزد و در برابر ستمى كه بر او رفت صبر كرد. امام صادق(ع)به خاطر نبودن ياران فداكار و جان بر كف دست به شمشير نبرد ولى با اين حال امام صادق(ع)و امامان ديگر همواره در برابر خلفاى عباسى موضع گيرى مى كردند و با آنان مبارزه مى كردند. چنين نبود كه امام صادق(ع)كارى به كار خلفا نداشته باشد بلكه بر ضد آنان كارهايى مى كرد و سخنانى مى گفت وحتى عوامل خود را در اركان حكومت عباسى نفوذ مى داد تا آنان نتوانند هرگونه خواستند عمل بكنند.
براى نمونه به يك مورد اشاره مى كنيم: پس از آن كه محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع)معروف به نفس زكيه و ابراهيم برادر همين محمد كشته شدند، منصور خليفه عباسى شخصى به نام شيبه بن غفال را والى مدينه كرد. وقتى شيبه به مدينه آمد روز جمعه بالاى منبر سخنرانى كرد و گفت: على بن ابى طالب وحدت مسلمانان را بر هم زد، بامؤمنان جنگيد و براى خود حكومت مى خواست. خاندان او حكومت را به او ندادند و خداوند او را از حكومت محروم كرد و با غصه از بين برد. اين سيدهايى كه قيام كردند و كشته شدند، از فرزندان او هستند و در فساد كردن و به هم ريختن اوضاع كشور اسلامى تابع او هستند. اينها بدون اين كه شايستگى داشته باشند، حكومت را مى خواهند. به خاطر همين در همه جا كشته مى شوند و به خون خود آغشته مى گردند. پس از سخنان اين والى كسى از شنوندگان جرأت پاسخگويى نيافت. در اين ميان يك نفر بلند شد و گفت: ما اهل خير و بركت هستيم اين تو و منصور است كه به هر زشتى سزاوارتريد. آنگاه رو به مردم كرد و گفت: اى مردم آيا مى دانيد در قيامت ميزان چه كسى از همه خالى تر و از همه زيان ديده تر است؟
كسى كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و اين كس همين والى است. والى از مسجد بيرون رفت و حرفى نزد. راوى حديث مى گويد: من از مردم پرسيدم كه اين چه كسى بود كه در برابر والى منصور چنين گفت: گفتند: امام صادق(ع)ست(6) براساس آنچه گذشت معلوم شد كه يكى از دلايلى كه موجب شد امام صادق(ع)دست به قيام مسلحانه نزند اين است كه آن حضرت نيروى كافى براى قيام مسلحانه نداشت ولى شرايط امام حسين(ع)به گونه ديگرى بود و اگر امام صادق(ع)هم در آن شرايط قرار مى گرفت مانند امام حسين(ع)عمل مى كرد و چاره اى جز آن نبود. به طور مختصر به شرايط زمان امام حسين) ع (اشاره مى كنيم: پس از آن كه امام حسن(ع)مسموم شد و به شهادت رسيد، امام حسين(ع)امام شيعيان شد.
امام حسين(ع)به مدت ده سال در زمان معاويه بن ابى سفيان به عنوان امام شيعيان زندگى كرد. در اين مدت امام حسين(ع)با معاويه مبارزه مسلحانه نكرد و مردم عراق به امام حسين(ع)نامه اى نوشتند و درخواست كردند كه معاويه را از خلافت عزل بكن و با او بيعت خود را بشكن. امام حسين(ع)سخن آنان را قبول نكرد و در جواب نامه آنان نوشت: «بين ما و معاويه معاهده اى امضاء شده است و بايد مدت آن تمام بشود» و امام حسين(ع)در جواب نامه اين نكته را هم يادآورى كرد كه پس از مرگ معاويه در اين باره فكر خواهد كرد(7) معاويه در نيمه رجب سال 60 هجرى قمرى مرد و يزيد به جاى او نشست.
یزيد نامه اى به فرماندار مدينه نوشت و در آن نامه از او خواست كه از حسين بن على(ع)بيعت بگيرد و اگر حسين بن على (ع) بيعت يزيد را نپذيرفت او را بكشد و سرش را به شام بفرستد و سرسختى يزيد به گونه اى بود كه در صدد محو اسلام و نام پيامبر(ص)بود. اينجا بود كه امام حسين(ع)قيام كردند. هر چند به شهادت برسند. اما در زمان ديگر امامان(ع)سرسختى خلفا اين گونه آشكار و بى پروا نبود.
پىنوشت:
(1) (ر. ك: امامان شيعه و جنبش هاى مكتبى، محمد تقى مدرسى، ترجمه آژير، ص 143، چاپ سوم، 1372، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى).
(2) (بحارالانوار، ج 47، چاپ بيروت، ص 123، ح 172، باب 27- سفينه البحار، ماده هرن- منتهى الامال، ج 2، ص 267، چاپ هجرت).
(3) (نهج البلاغه، خطبه 26، دشتى و فيض الاسلام).
(4) (همان، خطبه 3).
(5) (همان).
(6) (بحارالانوار، ج 47، ص 165، ح 5، به نقل از امالى شيخ مفيد).
(7) (بحار، ج 44، ص 324، ح 2).
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
فلسفه قیام امام حسین,
,