تور کربلا. تور زمینی کر بلا. تور هوایی کربلا.
علل كوتاهي كوفيان در دفاع از نهضت امام حسین علیه السلام چیست؟
براستی باید پرسید كوفيان چگونه مردماني بودند كه با شور و شوق فراوان، تنها ظرف مدّت كوتاهي، نامههاي حماسي و پرشور فراواني، در دعوت از امام حسين علیه السلام نگاشتند و حدود بيستهزار نفر با شوق فراوان با مسلم بنعقيل نمايندة آن حضرت، بيعت كردند و حدود چهارهزار نفر در حركت براي محاصرة قصر عبيدالله بنزياد (به منظور آزادي هاني بنعُرْوَه)، مسلم را همراهي كردند. اما تنها پس از چند ساعت، همگي از اطراف مسلم پراكنده شدند و او را يكّه و تنها و غريب، در كوچه هاي كوفه در حالي كه حيران و سرگردان و شگفتزده از اين مردم بيوفا بود، رها ساختند.
ميتوان به طور اجمال علل عمدة اين رويگرداني را در چند عامل خلاصه كرد:
1 ـ ويژگيهاي منفي روحي و رواني
الف) عافيتطلبي
هستة اوّلية جمعيّت كوفه را مردماني تشكيل ميدادند كه براي جنگ با امپراتوري قدرتمند ايران از شبه جزيرة عربستان به سوي مرزهاي ايران سرازير شده بودند.وشجاعانه جنگیده بودنداما متاسفانه عنصر شجاعت در بین کوفیان در گذر زمان كمكم از دست رفته بود و سستي و عافيتطلبي جاي سلحشوري را گرفت، به همين علّت، در مقابل غارتها و شبيخونهاي شاميان سستي كردند و همين امر باعث توبيخ حضرت علي نسبت به آنان شد به گونهاي كه آنان را به كفتارها و سوسمارهايي تشبيه كرد كه هنگام احساس خطر به لانههاي خود ميخزند
ب) دنياطلبي
از سالها پيش، به ويژه در دوران خلافت خليفة سوّم، بر اثر سوء سياست خلفا، ارزشهاي معنوي به تدريج رو به فراموشي رفت و مردم به دنياطلبي گرايش پيدا كردند. به گونهاي كه اين وضع، براي حكومت علي كه در صدد بازگرداندن ارزشهاي معنوي بود، مشكلات بسياري فراهم كرد. راز اين كه بخش قابل توجّهي از خطبههاي امام در نهجالبلاغه در نكوهش دنياپرستي است، همين امر ميباشد زيرا بسياري از مردم به ويژه خواص، به كام دنياداري و دنياپرستي فرو رفته بودند. اين وضع در دهههاي بعدي به ويژه در حكومت بيست سالة معاويه، بدتر شد، به گونهاي كه امام حسين آن را وجه غالب گرايش مردم عصر خود معرفي كرده ميفرمايد:
«مردم بندگان دنيايند و دين، ليسهاي است كه بر زبان آنها جاري است، تا زماني كه معيشت آنها برقرار باشد، ديندارند، امّا هرگاه در امتحان افتند، متديّنان اندك خواهند بود».
ج) نظام ناپذيري
کوفیان صحرانشينان و كوچنشينانی بودند که بعداز ایجاد شهر کوفه کم کم به این شهر رو آوردند
يكي از ويژگيهاي اين صحرانشينان و كوچنشينان، آزادي بدون حدّ و مرزي بود كه در صحرا و بيابان داشتند كه اين صفت باعث ميشد تا در مقابل قوانين يك نظام منسجم، تاب تحمّل كمتري داشته باشند و از اين جهت درست نقطة مقابل شاميان بودند كه قرنها از شهرنشيني آنها ميگذشت و لذا در مقابل حكومت، مردمي مطيع و رام بودند اين ويژگي كوفيان باعث ميشد تا آنان دائماً با اميران و واليان خود در نزاع و نافرماني باشند. و همين صفت باعث شده بود تا در طول تاريخ اين شهر، با اميران و فرماندهان خود نازسازگاري كنند.
د) پيروي از احساسات
اين خصيصه را ميتوانيم با مطالعة مقاطع مختلف حيات كوفيان مشاهده كنيم، در بسياري از جريانهاي تاريخي، شاهد آنيم كه كوفيان تحت تأثير احساسات، تحريك شده به وسيله سخنراني سخنرانان يا هر عامل ديگر، وارد كاري ميشوند، امّا پس از فروكش كردن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامة آن كار منصرف ميشوند.
طبعاً هرگاه دشمن ميتوانست از ابزار تحريككنندة احساسات استفاده كند، قادر بر آن بود كه موج را به سمت خود هدايت كند، نمونة آشكار آن را در جنگ صفين هنگام برافراشتن قرآن بر سرنيزهها شاهديم همچنين اگر طرف مقابل ميتوانست به نحوي آبي سرد بر اين احساسات پرشور و پرجوش و خروش بريزد، به راحتي توان پراكندن اين نيروي پرشور را كه در جبهة حقّ اجتماع كرده بودند، در خود احساس ميكرد، كه نمونههاي واضح آن را در جريان محاصرة قصر حكومتي عبيدالله به وسيلة قبيلة مَذْحِج در اعتراض به دستگيري هاني بنعُرْوَه ملاحظه ميكنيم كه تنها با يك سخن مبهمِ شُرَيْح قاضي، به سرعت پراكنده شدند و نيز در تبليغات ابنزياد شاهديم كه به راحتي توانست با سرد كردن احساسات مردم به وسيلة تبليغات خود، آنها را از اطراف مسلم پراكنده سازد. و اندكي بعد توانست همين احساسات را به سمت خود هدايت كرده و نيرويي عظيم را در مقابله با امام حسين رهسپار كربلا سازد.
ه. فريبكاري ومکار بودن
در طول تاريخ كوفه، به عباراتي از شخصيّتهاي بزرگ برخورد ميكنيم كه اين خوي كوفيان را متذكّر شدهاند، به عنوان مثال حضرتعلي اهل عراق را گروهي فريبكار معرفي ميكند و عبدالله بنعباس در هنگام گفتگو با امام حسين به عنوان خيرخواهي ميگويد: «عراقيان (كوفه و بصره) گروهي فريبكارند، پس مبادا به آنها نزديك شوي»
امام حسين نيز در آخرين ساعات حيات خود (پس از شهادت حرّ) ميگويد: «خدايا اهل عراق (كوفه) مرا فريب دادند و خدعه كردند»
مسلم بنعقيل نيز خود را گرفتار همين خوي كوفيان ميبيند و در مكالمة خود با طوعه، زن با ايماني كه در لحظات سرگرداني مسلم در كوچههاي كوفه، او را پناه داده ميگويد:«من مسلم بنعقيل هستم كه اين گروه به من دروغ گفته (يا مرا تكذيب كرده) و مرا فريب دادند».
و در آخرين لحظات حيات خود، كوفيان را چنين نفرين ميكند: «خدايا تو خود ميان ما و گروهي كه ما را فريب دادند و تكذيب كردند و آنگاه ما را خوار كرده و كشتند، حكم فرما»
2. ساختار اجتماعي قبيلگي
براي شناخت چگونگي تأثير عوامل اجتماعي، نياز به شناخت بافت اجتماعي كوفه در آن زمان داريم:
با آنكه كوفه در آن هنگام به صورت يك شهر در آمده بود، امّا هنوز بافت قبيلگي را از دست نداده بود و قبايل مختلف يماني و عدناني (جنوبي و شمالي) كه از جزيرةالعرب به آن كوچيده بودند، در نقاط مختلف شهر به صورت محلّات جداگانه به سر ميبردند، چنانكه با مطالعه دقيق منابع تاريخي، ميتوان محل استقرار آنها را به صورت تقريبي در نقشه كوفه مشخص كرد
پس از تأسيس شهر كوفه، سعد بنابيوَقّاص، نظام اسباع را برقرار كرد. در اين نظام، كلّ جمعيّت عرب كوفه به هفت قسمت تقسيم شد، در هر قسمت با استفاده از نظر كارشناسي نسبشناسانِ عرب مانند سعيد بننمران و مَشْعَلة بننُعَيْم، قبايل و تيرههاي نزديك به هم، در يك نقطه جاي گرفتند و سعد براي هر سُبْع، فرمانده و رهبري تعيين كرد (فرمانده و رهبر، غير از رئيس هر قبيله و برتر از او بود).
اين نظام در دوران عمر و عثمان و نيز حكومت حضرت علي باقي بود. در اين نظام، نصب و عزل رؤساي اسباع به دست حكومت بود كه معمولاً از ميان افرادي كه داراي نفوذ و موقعيّت ويژه در ميان قبايل و تيرههاي تشكيل دهنده سُبْع بودند، برگزيده ميشدند.
وظيفة اصلي آنان در هنگام جنگ، رهبري واحدهاي تحت امر خود در جنگ بود. در هنگام جنگ، فرماندهان قسمتهاي مختلف سپاه، همانند ميمنه، ميسره و قلب به وسيله رؤساي اسباع، با افراد قبايل ارتباط برقرار ميكردند. در هنگام صلح نيز، ادارة امور قبايل و نيز داوري بين افراد قبيله و يا قبايل تحت نظر هنگام پيش آمدن مرافعات اجتماعي، به عهدة رؤساي اسباع بود، چنانكه وظيفة اصلي خودشان يعني ارتباط بين حكومت مركزي و افراد قبايل را هميشه مدّ نظر داشتند.
يكي از مهمترين وظايف آنان در اين دوران، تحويل گرفتن عطا و مقرّري نقدي و كالايي از بيتالمال و تقسيم آن بين افراد قبايل خود بود. در هنگام بروز بحرانهاي سياسي در داخل شهر، وظيفة كنترل قبايل به عهدة اينان بود، به طور كلّي ميتوان گفت: مسئوليّت كلية فعاليّتهاي سياسي افراد در مقابل حكومت را به عهده داشتند، از اين رو آنان سعي ميكردند حتّيالامكان در محدودة مسئوليّت خود آرامش را برقرار نمايند تا حكومت را از خود راضي ساخته و موجبات بقاي منصب خود را فراهم آورند.
نظام اسباع تا زمان حكومت زياد بنابيه در سال چهل و نه يا پنجاه قمري برقرار بود، امّا او به منظور كنترل بيشتر بر شهر و جلوگيري از اتّحاد قبايل هم خون برضدّ وي و تضعيف بعضي از قبايل، آن را تغيير داده و به نظام ارباع تبديل كرد، يعني كلّ قبايل كوفه را به چهار قسمت تقسيم كرد، و براي هر رُبْع، رئيسي كه از هواداران حكومت اُموي بود، نصب كرد. طبعاً در نظام ارباع، رؤساي آنان همان اختيارات و مسئوليّتهاي رؤساي اسباع را داشتند. اين نظام در زمان مورد بحث ما يعني حكومت ابنزياد بر كوفه نيز باقي بود و او از رهگذر فشار بر رؤساي ارباع توانست آنان را كاملاً تحت تسلّط خود در آورد.
تور کربلا. تور زمینی کر بلا. تور هوایی کربلا.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کر بلا,
تور هوایی کربلا,
,