زائران اجباری کربلا
این زائران کربلای حسینی با اجبار به تور کربلا اعزام شده اند. می گویید چرا با زور و اجبار ! بله اینها با زور و اجبار بدترین مردمان حال حاضر دنیا یعنی داعش مجبور به اعزام به تور کربلا ی معلی شده اند. کسانی که در خانه هایشان آرام و راحت زندگی می کردند تا اینکه داعش دست پخت چند دولت خارجی و ضد اسلام ، آنها را به ترک خانه و پناه به حضرت امام حسین ع کرده اند.
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
اسمش علی بود؛ از آواره های ترکمان شمال عراق. با چشمهای معصوم و لبخندی به لب.
نزدیک یکسال بود خانه و زندگیشان را رها کرده و اواره شده بودند.
شش ماه زندگی و خواب و بازیاش مشترک شده بود با چند بچهی هم سن و سال خودش و مادرهایشان در یک حسینیهی کوچک در شهر کربلا.
جارو دستساز گرفته بود دستش و آشغالهای روی زمین را جارو میزد؛ صدایش کردم؛ نگاهش که به دوربین افتاد خندید و سرش را انداخت پایین و با همان لبخند جارو زد.
《علاوی!* مطمئن باش به زودی به شهر و خانهات برمیگری و دوباره با اسباب بازیهایت بازی میکنی و مدرسه میروی. نگذار لبخند معصومانهات هیچوقت از صورتت پاک شود. فاستقم کما امرت 》
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
ورده، ورده شوف اهنا* ….
هرچه صدایش میکنم، سرش را بالا نمیآورد، فهمیده میخواهم عکس بگیرم و بیمحلی میکند.
ورده، تنها بچه ای بود که نتوانستم با هیچ روشی دوستش شوم و ارتباط بگیرم. مثل اسمش زیبا بود و ناز داشت … ورده یعنی گل یا گل رز
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
ده دقیقه نشد که با هم دوست شدیم. نه من حرفهای عربی و ترکیشان را درست میفهمیدم، نه آنها حرفهای عربی فارسی من را؛ ولی دوست شدیم باهم. زینب ( دخترک سفیدروی مقنعه بهسر وسط عکس) از بقیه خونگرمتر و اجتماعیتر بود، اسم بقیه را برایم گفت. علی، رقیه، زهرا، فاطمه … رقیه کوچکترینشان بود، یکسال هم نداشت. خواستم بپرسم شما یکسال است آواره شدهاید، رقیه کجا دنیا آمده؟ رویم نشد …. گفتم جمع شوید یک عکس دستهجمعی بگیرم. “آلا” دختر شروشور پانزده سالهای بود، رفت از کنار دیوار چند کاسه بشقاب آورد و جلوی بچهها گذاشت، گفت این ظرفها هم در عکست باشد. عکس را که گرفتم، گفت دوربینت را بده، دستش دادم و طرز کار با دوربین و لنز را یادش دادم، شروع کرد به عکس گرفتن از بچه ها و در و دیوار. رقیه را بغل کردم و گفتم از ما عکس بگیر و بعد با مادر رقیه که هم سن خودم بود یک عکس سه نفره گرفتیم … گفتم دوربین را بده تا از خودت عکس بگیرم قبول نکرد و خندید و فرار کرد.
چند روز است عکس هایشان را زیاد نگاه میکنم و دلم تنگ میشود برای خنده هایشان. برای زینب، علی، رقیه و آنهای دیگری که اسمشان را فراموش کردم.
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
ما ایرانی ها تور کربلا می رویم ، این مردمان نیز تور کربلا ، این کجا و آن کجا!
*عربها وقتی میخواهند پسربچهای که اسمش علی است را با مهربانی صدا کنند، “علاوی” یا “علوچ” خطابش میکنند.
* شوف یعنی ببین، اهنا هم یعنی اینجا
پ ن: این عکس نوشتههای سفر اربعین به عراق را در اینستاگرام گذاشته بودم، حیفم آمد اینجا نباشند.
داعش که به شمال عراق حمله کرد، هزاران خانواده شیعه، سنی، غیر مسلمان ساکن شهرهای شمالی عراق از خانه و شهرشان فرار کردند و آواره شدند. بچههای در عکس، چند خانواده ترکمن عراقی بودند که شش ماه بود در حسینیهای در کربلا ساکن بودند.
بازنشر این مطلب: فارس نیوز
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
تور کربلا،
،